ویژگیهای اثربخشی
ویژگیهای اثربخشی به پنج ویژگی عمده قابل تفکیکاند. همواره وجود این پنج ویژگی ممکن است به اثربخشی کنش ارتباطی نینجامد و نیز نبود آنها ممکن است به غیر اثربخش بودن کنش ارتباطی ختم نشود اما شکی در آن نیست که به طور معنیداری بر اثربخشی تأثیر دارند. این پنج ویژگی عبارتند از : گشودگی ، همدلی ، حمایتگری ، مثبتگرایی و تساوی (فرهنگی، 1380).
- گشودگی
مفهوم کیفی گشودگی حداقل در سه جنبه اساسی ارتباط میان فرد اثر خود را بروز میدهد اولین جنبه از گشودگی به سادگی عبارت است از همان اشتیاق به «خودگشودگی » که در برگیرندهی اطلاعاتی در مورد خود است که به صورت طبیعی هر کس بتواند آن را در بخش پنهان «پنجره جوهری» خود نگهدارد.
دومین جنبه از گشودگی بیانگر اشتیاق فرستندهی پیام یا مبدأ ارتباطی به وانمود کردن و بروز دادن صادقانهی محرکات وارد بر خود است و اینکه بر او چه تأثیری نهادهاند. اغلب انسانها علاقهمندند و میخواهند که دیگران در مقابل گفتهها و یا اعمال آنها عکسالعمل واضحی از خود نشان دهند. هیچکس دوست ندارد که دیگران در برابر او با گاردی بسته قرار گیرند. این بسته بودن موجب هراس هر آدمی میشود . این هراس ممکن است به آن حد برسد که او را وادار به عمل و یا عکسالعملهای غیرطبیعی و حاد کند. هیچ چیز بدتر و دردآورتر از بیتفاوتی نیست. حتی عدم تفاهم و عدم توافق در بسیاری از موارد از بیتفاوتی پذیرفتنیتر است.
سومین جنبه از گشودگی که برای اولینبار توسط «آرتور بوچنر » و «کلیفورد کلی » مطرح شده است، با مفهوم تملک احساسات و تفکرات مرتبط است . با توجه به چنین مفاهیمی، گشودگی چنین تعبیر میشود که شخص مورد نظر احساسات و تفکرات خود را که کاملا در اختیار اوست و خود به آنها کاملا واقف است و مسئولیت آنها را به عهده دارد، به اطلاع دیگری یعنی دریافت کنندهی پیام برساند (فرهنگی، 1380).
- همدلی
شاید یکی از دشوارترین جنبههای کیفی ارتباطات توانایی به کارگیری همدلی در یک رابطه متقابل است. به این معنی که آغازگر فراگرد ارتباطی، توانایی درست ارایه همدلی به دیگری را داشته باشد. همدلی کردن با کسی یعنی احساس او را درک کردن . آن گونه که «بک رچ» به همدلی پرداخته است، شاید بهتر بتوان به معنی آن پی برد. او چنین گفته است: «همدلی توانایی یک فرد است که به گونهای تجربی دریابد که فرد دیگر چه تجربهای در یک لحظهی موعود و در یک چارچوب مشخص و با توجه به نظر خویشتن دارد.» «شافر » بر این باور است که «همدلی تجربهی درونی قابل درک و در میان نهادنی با دیگری برای مقطعی از وضعیت روانی او میباشد.» در نقطه مقابل همدردی کردن ، عبارت است از احساس کردن فرد دیگر یا به عبارت دیگر نسبت به دیگری حسی در درون خود پدید آوردن. مثلا برای کسی متأسف شدن به علت مشکلی که برای او پدید آمده است.
به گفته «گرین سون » کسی نمیتواند به احساس ظریف و پیچیده دیگری دسترسی پیدا کند مگر آنکه احساس او را دریابد و آن را تجربه کند که این خود همدلی نامیده میشود. این خود نوع ویژهای از ادراک است که کسی را قادر میسازد که بتواند طرف مقابل خود را از نظر عاطفی و ذهنی کاملاً دریابد و آنچه تجربه کرده است او نیز بدون تجربه احساس کند. «تراکس » مهارت ارتباطی هر کس را به تعریف او از همدلی مرتبط میکند. «تراکس» میگوید: همدلی صحیح هم حساسیت نسبت به احساسات موجود و هم تسهیلات لازم کلامی برای ارتباط با دیگری را در برمیگیرد که موجب درک و تفاهم بیشتر و نیز استفاده صحیح از زبان برای القای مفاهیم میشوند. (فرهنگی ، 1380).
- حمایتگری
یک رابطه میان فردی مؤثر و قابل اتکاء رابطهای است که در یک فضای حمایتگرانه شکل گرفته باشد. ارتباطات میان فردی باز و همدلانه نمیتواند در یک فضای توأم با هراس و تهدید دوام یابد و دیریا زود به دشواری کشیده شده، منجر به گسستگی رابطه میشود. اگر شرکت کنندگان در یک فراگرد ارتباطی احساس کنند که از سخنان و کردار آنان انتقاد به عمل میآید و مورد تهاجم و ضرب و شتم قرار میگیرند، بلافاصله در لاک دفاعی فرو رفته، سعی در عدم گشودگی خویش میکنند. و از هر اقدامی که به نشان دادن خواستهها و نیازها ی آنها بینجامد، پرهیز میکنند.
- مثبت گرایی
یک ارتباط میان فردی مؤثر، زمانی رخ میدهد که علاوه بر موارد یاد شده در فوق از مثبتگرایی نسبی بهرهمند باشد. مثبتگرایی در یک ارتباط میان فردی حداقل به سه جنبه یا عوامل مختلف تکیه دارد. اول، ارتباط میان فردی زمانی به درستی شکل میگیرد و پرورش پیدا میکند که احترام مثبت و معینی برای خویشتن در نظر داشته باشیم. فردی که احساس ناخوشایندی نسبت به خود دارد بیتردید این احساس ناخوشایند را به نحوی به دیگران منتقل میکند و در آنان نیز این احساس ناخوشایند و منفی را شکل میدهد. در مقابل، کسانی که در مورد خود مثبت میاندیشند این احساس مثبت را به دیگران منتقل و آنان را وادار به مثبت پنداری میکنند.
دوم، ارتباطات میان فردی زمانی به درستی شکل میگیرد و به بالندگی خود نزدیک میشود، که احساس خوشایند خود را نسبت به طرف مقابل به او منتقل کنیم.
سوم، یک احساس مثبت و خوشایند در مورد وضعیت عمومی حاکم بر ارتباطات، برای تعامل یا میان کنش اثربخش بین دو یا چند نفر بسیار حیاتی و مهم میباشد. چیزی ناخوشایندتر از رابطه یا ارتباطی با کس یا کسانی نیست که از آن رابطه یا مبادله لذتی نبرند و یا اینکه پاسخ خوشایندی به عمل ارتباطی واقع شده ندهند.
- تساوی
تساوی خاصیتی ویژه است. در هر وضعیتی احتمالا یک عدم تساوی خواهد بود. یک فرد ممکن است باهوشتر، قویتر، ثروتمندتر، زیباتر و حتی سالمتر باشد. با وجود این عدم تساوی، ارتباطات میان فردی عموماً زمانی مؤثرتر خواهد بود که فضای حاکم، فضایی مبتنی بر تساوی باشد. این بدان معنی نیست که افراد غیر مساوی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. بدون شک آنها میتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند. در حالی که اگر بخواهند ارتباط آنان با یکدیگر ارتباطی مؤثر باشد، مییابد تساوی در شخیصت آنها مورد توجه باشد و یا اینکه به نقاط مشترک که نوعی تساوی است تأکید بیشتری شود . نکتهای که حایز اهمیت است این است که طرفین ارتباط در نظر داشته باشند که هر دو انسان هستند و موجوداتی گرانبها و هر یک دارای خصیصهای هستند که به نوبه خود میتواند برای دیگران بسیار ارزشمند باشد.
- همانندی «تشابه با هم» و «تخالف با هم»پنج صفت ذکر شده برای اثربخشی ارتباطات میان فردی، کیفیتهایی هستند که آموختنی میباشند و از نظر اهمیتی که داشتند هر یک به طور مجزا مورد مطالعه قرار گرفتند. در اینجا ما به دو مفهوم «تشابه با هم» یا «همانندی» و «تخالف با هم» میپردازیم. «تشابه با هم» در برگیرنده تشابه موجود از نظر ظاهری و شخصیتی بین طرفین ارتباط است در حالی که «تخالف باهم» دلالت بر تفاوت موجود از جهات مختلف بین طرفین ارتباط است. تشابه و تفاوت ممکن است متکی به صفات متعددی باشد مثل: سن، جنس، مذهب، تحصیلات، تمایلات سیاسی، پایگاه اجتماعی و اقتصادی و غیره.
باید تذکر داد که عموماً ، تحقیقات بر این یافته استوارند که اثربخشی ارتباطات میان فردی در صورت وجود تشابه اعضاء با یکدیگر بیشتر است. برای مثال «جیمز مک کراسکی » ، «کارل لارسون » و «مارک نپ » بر این باورند که ارتباط مؤثر بیشتر زمانی پدید میآید که طرفین ارتباط تشابه بیشتری با هم داشته باشند. (فرهنگی، 1380).